1. امروز حال نداشتم از ماشین پیاده شم داداشم رفت نون خرید بستنی نذری دادن بهش :| حالا اگه من میرفتم نون و خرما میدادن شانس نداریم که :|
بعد همزمان داداش من رفت تو صف اشتباهی جلو یه اقای رفتگر وایساد. بهش گفتم برو پشتش وایسا. رفت پشتش بعد پسره داداشمو فرستاد جلو. همچین چشمام قلبی شد :)) ادما هرچی هیچی ندارن مهربونترن :))
2. امروز همه تو خونه با هم دعوامون شد، بعد یهو تو اون فضای سنگین بابام زارت خورد زمین و همه پکیدیم :))
3. یه فیلم یافتم خیلی باحاله. Level 1
وقتی بق بقو بعد از مدتها حدوداً 10 سال رو میاره به رشته ورزشیش یعنی هندبال
موقعیت :رختکن
من :وااااای چقد دلم تنگ شده برای اینجا
دوستم: مگه اومده بودی ؟
من: یه زمانی تو تیم بودم مسابقات میومدیدم اینجا و باشگاه .
دوستم: عه پس بلدی؟
من: یه کوچولو البته یادم رفته
موقعیت : زمین بازی
مربی: زمینو نصف نکنیییییییییییییییییییییید (فریاد میزد جا داشت میزدمون )
ومن در حالی که دیگ نفسی برای دوییدن نداشتم رو به دوستم میگم: بابا چرا تمومش نمیکنه دیگ؟
دوستم:
سلام
بنده دختر 17 ساله ای هستم که موندم سر دو راهی آینده م. از اول تو جو پسرونه بزرگ شدم و صمیمیت خاصی با پدرمم داشتم. خانواده پرجمعیت در هر دو طرف مادری و پدری داریم که بیشترشون پسرن. همین جو پسرونه باعث شده که من یه کم از سری ویژگی های دخترونه م دور بشم.
اهل آرایش نیستم، عاشق نشدم، به جمع خانوم ها علاقه ای ندارم و واقعا از عروسی رفتن حرصم میگیره. من خانوم خونه بودن رو بلد نیستم. بچه داری و ازدواج رو دوست ندارم، من مشکلی مثل ترنس بودن ندارم. احسا
دلم میخواد یه کاراکتر انیمیشنی بسازم برای پسرم و شروع کنم طراحی حالات مختلفش رو. یه چیزی توی مایه عکس های پایینی. دوتا اولی مدل دخترونه اشه. و خدایا، چقدر مدل برای دخترونه دارم! هیشکی اما پسرونه نکشیده :))
ایده ی خفن و هیجان انگیزیه! نمیدونم میتونم بسازمش یا نه *-*
امشب پاییز فصل آخر سال است، اولین کتاب نسیم مرعشی رو خوندم. چقدر خوشخوان و جذاب و درست نوشته شده بود. از اون متنها بود که خیلی دوست دارم ورژن مردونه/پسرونهش رو بنویسم.در مورد مهاجرت خیلی توی تولیدات فرهنگی و هنری کم کار کردیم. در حالی که دغدغه بزرگیه و نسل ما خیلی زیاد باهاش درگیره. کم نیستند دوستان و همکاران و همکلاسیها و آشناها و فامیلهامون که ذره ذره وجودشون رو برداشتن و رفتن و تبدیل شدن به کاراکترهای مجازیِ پشت خطِ تماسهای
تصمیم گرفتم بیوگرافیمو بنویسم،البته خلاصه و بیشتر حالات روحیمو بگم:)
این قسمت خاطرات قبل از دبستان:
با اینکه دختر بودم اما بیشترِدوستام پسر بودن و بازی های پسرونه رو به خاله بازی و عروسکام ترجیح میدادم، رییس محله بودم و همه ی پسرای محله چند بار ازم کتک خورده بودن و حسابی ازم حرف شنوی داشتن.
با پسرای محل،مسابقه میذاشتیم که کی میتونه مسافت بیشتری رو با دوچرخه تک چرخ بره و من همیشه برنده بودم،این وسط خیلی میفتادم ولی انقد مغرور بودم که بلند می
عکس پروفایل
عکس پروفایل | عکس نوشته | عکس پروفایل خاص | عکس پروفایل جدید
دانلود فیلم و سریال رایگان ایرانی
1. زبون مرورگرم روسی شده! سرچ کردم و هر چی هم لازم بود برا درست کردنش انجام دادم. اما نشد! :(
2. به نظرم نتیجه اون دو ماه فشارو داریم الان میبینیم. هر از گاهی یاد دوره میوفتیم، یه دو کلمه درموردش حرف میزنیم و باز میریم دنبال کارمون! :)))
3. ما تا حالا فک میکردیم خودمون دو تا تو کارگاهیم فقط. نگو یه همکارم داریم!!! در واقع یه همکار ترسناک. یه همکار کوچولوی ترسناک! :/
خودشو ندیدیم هنوز. ولی آثارش رو میتونید ببینید:
اینم به عنوان اولین ضرر مالی شغلمو
یادمه آخرین سال اولین دوره ی ریاست جمهوری محمودجان، 60 هزارتومن عیدی گرفتم و این در طول دوره ی زندگیم یه رکورد بوده و هست و احتمالا خواهد بود!، دلار هم اون موقع فک کنم حدود هزار و پونصد بود. امسال هم رکورد زد!، 2هزارتومن:) یعنی به نصف قیمت دلار هم نمیرسه
خلاصه که دیگه خیلی مچکریم :) داری شرمنده مون میکنی :)
+ یه توصیه برای دوستان کنکوری. توی کانال های تلگرامی و سایت های کنکوری که معتبر نیستن عضو نشید!
امروز یکی از بچه ها رو دیدم کانال زده
زمستون بود. کولهم رو روی زمینِ خوابگاه رها کردم و کتری رو برداشتم. چای. من به چای نیاز داشتم! این کتری جدید بود. کتریِ قبلی دیگه قابل استفاده نبود؛ دستِ کم پنجبار به طور کامل سوخته بود که فقط یکبارش تقصیرِ من بود. اونقدر سیاه شده بود که اگر توی فاجعهی پلاسکو هم میبود قطعا اوضاعِ بهتری میداشت.
شعلهی اولین گاز خیلی کم بود؛ بیست دقیقه زمان میبرد تا آب رو به جوش بیاره. بیست و دو دقیقه درواقع، چون قبلا با تایمر اندازه گرفته بودمش. میخو
۱_ پسره تازه مدرسهشون تعطیل شده و ایستاده بود کنار خیابون، به هر کسی، چه سواره و چه پیاده، رد میشد میگفت" دربست"!
اومدم پیاده از کنارش رد بشم که برگشت گفت "خاله دربست میری؟"! خواستم چیزی نگم و رد بشم دیدم دلم رضا نیست، دستم رو ت دادم و گفتم دربستی که نمیرم ولی اگه بخوای دربستی چَک میزنم، ۱۰ تا ۱۵ تا ۲۰ تا، هر چی که بخوای. ساکت شد!
نکته: قبل از اینکه هی تو مغز بچههامون فرو کنیم که دکتر بشید، مهندس بشید، این بشید و اون بشید که آدم حسا
بی مقدمه می گویم، اگر می دانستم کار پروژه ای که دکتر فیروزی می گفت پیاده کردن دو ساعت و نیم وويس جلسه است و فعلا دو ساعتش 22 صفحه آچهار شده، واقعا قبول نمی کردم. این روز ها که تقریبا می توان گفت کمی شلوغ است. این روز ها مدام به این فکر می کنم که پختگی این است که روایط خانواگی، روابط عاطفی، مشکلات و مسائل اصلا نباید در استوری ها و پست ها و عکس های پروفایل نفوذ کنند که اگر اینطور باشد، انگار چیزی کم است. حانیه چند وقت پیش یک استوری گذاشته بود با این
فروش سورس کامل سامانه ی مدیریت گروه های تلگرامی
شما هم میتوانید با در اختیار داشتن سورس کامل سامانه ی ناظم گروه ، مشابه همین ربات را داشته باشید و خدمات مدیریت گروه های تلگرامی را عرضه نمایید.
پیشرفته ترین سامانه ی مدیریت گروه های تلگرامی با عنوان ناظم گروه ، یکی از اسکریت های جامع برنامه نویسی شده توسط تیم پی سی تمپلیت میباشد که دارای پنل مدیریت و کاربری بوده و امکان درآمد زایی خوبی را برای شما به ارمغان می آورد.با استفاده از سیستم ناظم
درباره این سایت