ظرفها رو میشورم که فردایی که فقط و فقط مال خودم است وقتم بابتش نرود و صد البته خانه مرتب سرحالترم کند. نورها رو کم میکنم شجريان میگذارم. بوی کباب تابه ای ساعت ۱۲ شب میچسبد.
قرار است فردا و پس فردا بابت استعلاجی بمانم منزل و بچسبانمش به جمعه. خوب است با حال نزارم عاشق حال فردایم هستم.
بشدت حس میکنم اختلال دوقطبی گرفتم.
گاهی انقد غمگین و تنهام ک هیچی نمیتونه حالمو خوب کنه.
و گاهی انقد سرخوش ک بقیه رو هم میخندونم با خل بازی طورها م.
انقدر زودرنج و حساس و شکستنی ک اشکم دم مشکم منتظره .
و هیچکس نمیدونه.
و همه میگن چرا انقد خسته ای.
انقد میخوابی؟
انقد سردرد.
چرا من از یه سوراخ دو و حتی سه بار گزیده شدم؟
چرا اجازه دادم؟
+حال آوا:
#حاصل عمر #همایون شجريان
#کجا باید برم #روزبه بمانی
عاشق روزایی هستم که برف گوله گوله میباره. این روزا بخاطر سال نو میلادی کارتنای با تم کریسمس که توش از برفه نشون میده و من مست میشم. برفم که میباره پرده ها رو میزنم کنار که لحظه به لحظه تماشاش کنم. ظهر برگشتنی برف تموم شد. بچه ها رفتن آهن ربا بخرن که بعدش هوس کردن برف بازی کنن. سه تایی بازی میکردن و من تو ماشین بودم و مست صدای خنده و شادی جوجه ها. چیزی که میدیدم کل زندگی من بود سریع گوشیمو برداشتم و فیلم گرفتم از کل زندگیم. این فیلم شده شارژر من. الا
همیشه که نباید با کیمیاگر و شازده کوچولو به سالهای نوجوانیات برگردی. حتی هیچ نسخهای هم برای اینکه مجبوری مدام چارتار و شجريان گوش بدهی وجود ندارد. گاهی خیلی اتفاقی بین تدتاکهای آفر یو.تیو.ب یک "بگو منو کم داری بگو" تو را تا روزهایی که هنوز دانشآموز ریاضیفیزیک بودن ابهت داشت و میتوانستید گرد هم جمع شوید و بخوانید "نمره بیست کلاسو نمیخوام" عقب میکشاند و یهو به خودت میآیی و میبینی حتی دلت برای خانم یوسفپوری که سر کلاس هندسه
سلام
برای یک شب اومدم خوابگاه.هوای اینجا بر خلاف شهر خودم خیلی خوبه.لاقل شب های خنکی داره.اینجا کسی رو نمیشناسم دیگه و از کسایی که هم میشناسم دوری میکنم.
دیشب کم خوابیدم و از صبح زود بیدار شدم تو راه بودم و بعد هم کلی راه رفتن و راه رفتن.زینب رو بعد یک ماه دیدم و حرف زدیم از همه چیز و بیشتر از اینده.حرص خوردیم که امسال تنها میره تهران و من هم نیستم باهاش که با هم همه جا رو بگردیم.
صبح که میخواستم راه بیفتم دلم راضی نبود.پر از حس بد بودم بابت این
میگم این قدیما چقدر همه چی از همه لحاظ قشنگ بوده!!
مثلا همین شعر و موسیقی رو شما ببین
صبح تا شب موسیقی قدیمی مهم نیست کی مرتضی بیژن. معین. حمیرا و شجريان اصفهانی ناظری ها و . پلی باشه عمرا اگه خسته بشی!
ولی امان از اهنگ جدیدا! انقد بی سرو تهه که خود من شخصا دو دیقه نمیتونم تو یه فضایی باشم این خزعبلات هم پلی باشه!!
خدایی این اهنگ بانوی شرقی فرشید امین رو گوش کنین سراسر لطافت و نازه!
http://dl.myyazd-music.ir/Single/1397/Azar/16/Farshid%20Amin%20-%20Banoo.mp3
چی شد که
حس یه پیرمرد توی سال 1347 رو دارم؛ از سر صبح دارم سنتی گوش می دم.بزارید چند تاش رو این جا عاپ کنم :ساغرم شکست ای ساقیخوب شد - همایون شجريانزیر سقف خیال - همایون شجرياندیشب هم فیلم زیاد دیدم؛ تا دم دمای 7 صبح . ترجیح می دادم نخوابم چون نگران ژاویر بودم و به فردی که نزدیکش خوابیده بود حسودیم می شد. خیلی زیاد. این که ژاویر خوابش سنگینه و می شه توی خواب نوازشش کرد؛ یا حتی نگاهش کرد؛ یا اصلا همون هوایی رو نفس کشید که ژاویر بازدمش رو درش دمیده.فیلم هایی که
چند خط سکوت و چند صفحهی سفید میگذارم بماند برای این شبها که دیگر هیچ چیز از خدا نمیخواهم.
میگذارم بماند تا روز حسابش، نشانش بدهم و بگویم ببین! هیچ چیز از تو دیگر نخواستم. آخر مگر چندبار باید خواست؟ چند بار باید نشود تا دیگری امیدی به شدن نداشته باشی؟
کفر است؟
من در شب قدرت کفر میورزم!
امیدم را از تو برداشتهام. دیگر هیچ شدنی نمیخواهم! دیگر نمیخواهم به خواستههایم رسیدگی کنی. بگذار همه چیز همینگونه پیش برود.
من دیگر امیدی ندارم
تو را زیر بالشم پنهان میکنم
شبیه کتابى ممنوعه
چراغها خاموش میشوند
و صداها میخوابند
سپس تو را بیرون میآورم
و حریصانه میبلعم
پیش از این عاشقانههای نابی از مرامالمصری» خونده بودم تا اینکه چشمم به آزادی عریان میآید» خورد. چون گناهی آویخته در تو» پیشتر با برگردان سید محمد مرکبیان چاپ شده بود.
آزادی عریان میآید» برگردانی از شعرهای مرامالمصری»ه که اگه به من بود اسمشو میذاشتم مرثیهای برای سوریه». انقدر توی این مجموعه
ره میخانه و مسجد کدام است؟ که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد که سرور کیست سرگردان کدام است
- عطار نیشابوری
+ ساز و آواز ره میخانه - محمدرضا شجريان
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی ت
در روش تکنیک خطی لبهای داخلی لابیاپلاستی توسط یه گیره یا پنس مخصوص نگه داشته شده و بوسیله یک برش طولی قسمتهای اضافی لابیا برداشته شده و لبه های آن بخیه زده میشوند . این نوع جراحی حدود یک ساعت زمان نیاز دارد
این تکنیک اغلب زمانی استفاده میشود که لابیاها بزرگ تر از حد نرمال باشند .
تکنیک تریم ظاهر طبیعی لابیا را تغییر می دهد این روش احتمال بروز اختلالات ارگاسم را افزایش می دهد و موجب از بین رفتن رنگدانه پوست و یا مخاط اطراف این ناحیه و لبه طبی
بهار، یا دقیقتر بگویم، عید، مثل خندهی بعد از دعوای زن و شوهریست. مثل رهایی بعد از گریه. مثل آسمان آبی، بعد از طوفان شن. رسالتش، غبار روبی و رنگ پاشیدن به دنیای خاکستری ماست و چه خوب رسولیست. قرار نانوشتهای دارد که هرسال، تو را میفرستد در گلفروشی محله. بیتابی و عجلهات را میگیرد و مجابات میکند سر صبر، میان گلدانها بگردی و یکدلسیر، چشم بدوزی به گلها. حسنیوسف و پیچکی برداری تا خانهات سبز شود. فقط بهار است که تو را ر
چرا
غفلت از سرمایههای نمادین سبب نفوذ فرهنگهای سطحی میشود؟
در
هیاهوی به رقص آمدن دبستانیها از شادی و تلاطم برخی مسئولان از خشم، با آهنگ
جنتلمن ساسی مانکن، پرسش مهمتر از چرایی پخش این آهنگ در مدارس، این بود که چهطور
همه این بچهها کلمه به کلمه این آهنگ نهچندان با ادبانه را حفظاند؟ حالا که چند
هفتهای از این ماجرا میگذرد شاید مسئولان بتوانند فارغ از هیاهوها و فشارهای
ی کسانی چون علی مطهری به این پرسش پاسخ دهند که چرا در
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زندبه دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زندیکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کندکسی به کوچه سار شب در سحر نمی زندنشسته ام در انتظار این غبار بی سواردریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زنددل خراب من دگر خراب تر نمی شودکه خنجر غمت از این خراب تر نمی زندگذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غمیکی صلای آشنا به رهگذر نمی زنددل خراب من دگر خراب تر نمی شودکه خنجر غمت ازین خراب تر نمی زندچه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟برو که هیچ کس ن
پدربزرگ بودی. رفتی. آرام و نجیب و باعزت. همانطوری که همیشه دوست داشتی. خداحافظیات را همان روز اول فروردین کردی که وصیتنامه را درآورده بودی برای اصلاح. میرفتم و میآمدم و مشغولت میکردم که دست از نوشتنش بکشی. برایت یک لیوان شیر گرم آوردم؛ ولی حتا متوجه حضورم نشدی. چهرهات آشفته بود. بعد از خواندن وصیتنامه، چرایی آشفتگیات را فهمیدم. روز آخر گفتی:رقیقالقلب شدم» آنقدری که قلبت نا نداشت بتپد؛ و یکهو، دم ظهر یکشنبه ایستاد.
شب اول
همین چند دقیقه پیش یه پست نوشتم؛ در حالیکه اصلا نیومده بودم در مورد اون موضوع بنویسم. بعد از پیش نویس کردنش، به تمام نوشته های یک سال اخیرم نگاهی انداختم. دو برابر تعداد این پستهایی که اینجا هست، پیش نویس دارم. هر پست تل خاطره و حس های گذشته بود. اگرچه که "گذشته"، گذشته اما برای من تمام احساساتش زنده و نزدیکه. یک رویا و حس پنهان مدتهاست که در من زندگی میکنه. تلاش کردم شفافش کنم، پیش نیازهاشو بسازم و تحقق ببخشمش. شفاف نشد. تنها دستاوردم برای کشف
مظفر قربان نژاد در پاسخ به این سوال که آیا اصالت و شئونات موسیقی در تعزیه حفظ و رعایت میشود اظهار کرد: این روند به بیصاحب بودن تعزیه برمیگردد. آهنگهای خوانندگان به درد تعزیه نمیخورد، چرا باید موسیقی فیلم (ع) یا آهنگهای ابراهیم تاتلیس، شجريان و… در تعزیه نواخته شود؟! سازندگان این موسیقی ها برای اجراهایشان هزینه کردهاند و استفاده از این موسیقی ها معصیت است. باید حق کپی رایت رعایت شود. به جای استفاده از این موسیقی ها میتوا
محمد رضا لطفی در سال 1325 در گرگان متولد شد و از 15 سالگی موسیقی را با ساز تار شروع کرد . و پس از عزیمت به تهران در کلاس های آزاد هنرستان موسیقی شرکت کرد و به فراگیری مکتب وزیری پرداخت . وی از محضر استادان بزرگی چون حبیب الله صالحی – علی اکبر خان شهنازی – نور علی خان بروند – سعید هرمزی – دکتر صفوت – دکتر مسعودیه – هرمز فرهت – استاد برکشلی بهره مند گردید . پس از آشنایی با استاد عبدالله دوامی نزد ایشان آموزش دید و برای ضبط آثار او تلاش کرد . وی فار
همیشه آینده برای من ترسناک بوده و تصور من از آینده مات و نامفهوم است، حکایت راننده ای که در یک روز بارانی بدون برف پاک کن در جاده ای پر رمز و راز دارد رانندگی می کند. قبول کن سخت است که بگویی در آینده چه می شود، ولی ساده است که بگویی چه می خواهی. می خواهم برسم به آنچه که دلم برایش غنج می زند، احساسم برایش جوانه می زند و دلم با دیدن ایامش پرواز می کند و می نشیند بر بام خیالش و با خیال آن برای خود جامه ای می بافد از انتظار برای آینده. آینده من شاید دو
۱_ پسره تازه مدرسهشون تعطیل شده و ایستاده بود کنار خیابون، به هر کسی، چه سواره و چه پیاده، رد میشد میگفت" دربست"!
اومدم پیاده از کنارش رد بشم که برگشت گفت "خاله دربست میری؟"! خواستم چیزی نگم و رد بشم دیدم دلم رضا نیست، دستم رو ت دادم و گفتم دربستی که نمیرم ولی اگه بخوای دربستی چَک میزنم، ۱۰ تا ۱۵ تا ۲۰ تا، هر چی که بخوای. ساکت شد!
نکته: قبل از اینکه هی تو مغز بچههامون فرو کنیم که دکتر بشید، مهندس بشید، این بشید و اون بشید که آدم حسا
به دنبال الگو
جامعه
برای پویایی وحرکت خود نیازمند راهنما والگوهای کارآمد است.
الگوهای
نیک یا اسوه ی حسنه ، ابعادی متوازن ومتعادل دارند
توازن
وتعادل وپویایی درهویت هرکسی که به چشم بیاید آن فرد الگوست.
موفقیت
های زیادی درتخصص های اجتماعی وفرهنگی وعلمی وارزشی وجوددارد.که موفقین آن تخصص ها بعضا الگوهای پیشرفت دیگران درهمان
رشته ی تخصصی می شوند
تخصص
هایی که بتواند به تولید دانش و اخلاق. عزت ملی. تولید اقتصادی و خدمت کند قهرمانانش
الگو های ا
درباره این سایت