امروز سمانه وسط کوچه یه سنگ دید. خیلی سنگ بزرگی بود. ممکن بود به کسی صدمه بزنه. پای کسی بهش بخوره یا دوچرخه سوار یا موتور سوار از روش رد بشن و زمین بخورن. سمانه یه کار خوب کرد. سنگ رو برداشت و یه گوشه انداخت.
بچه ها، پدرها و مادرها، خدا از این کار سمانه خیلی خوشش اومد. برای همین براش خیلی ثواب نوشت. می دونید چقدر ؟ ثواب خوندن 400 ایه قران.
در همین رابطه پیامبر(ص) فرنودند: هر کس از سر راه مسلمانان چیزی را که به ان ها ازار می رساند دور کند، خدا پاداش
به یاد ایام قدیم چکمه را دانلود کردیم و به تماشایش نشستیم. فکر نمی کردم که این فیلم یک اثر اقتباسی از داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی باشد!
خیلی از سکانس ها و حتی آخر داستان یادم نبود اما می دانستم در بچگی تماشایش کرده ایم و می دانم احتمالا خیلی از دهه شصتی ها و هفتادی ها دیدنش ولی اگر جزو آن کسانی هستید که هنوز ندیدیدش، حتما در اولین فرصت بشینید پای این فیلم زیبا.
+ داستانش هم درباره دختربچه ایه که ش زندگی می کنه و مادر تو
قسمت چهارم
حالا همه فهمیده بودن که هرکسی یه دردی داره ولی درد بعضیا عجیب دردناکه.
سمانه:#
از این انجمن کوفتی چیزی دست گیرم نمی شد ولی خدایی موتور سواریش حال داد. دلم می خواست برگشتن با عباس باشم ترک موتور. ولی خوب فکر کنم یه ذره شعور داشتم که چیزی بهش نگم.
سوار ون شدیم که برگردیم. عباسم رفت. داستان عجیبی داشت. خیلی عجیب. یعنی زیادی عجیب بود خدایش.
روز بعد اتاق سمانه
گیووو گیوووو گیووو
یه نگاه به گوشیم انداختم یه شماره ناشناس که خیلی برام آشن
همسر صبح زود از خوابگاه خارج شد و برای خودمان و دو همکار خانم و دو همکار آقا صبحانه گرفت، بعد از صبحانه حاضر شدیم و شش نفری به سمت ایستگاه مترو رفتیم، تصمیم داشتیم شب دوم را به هتلی، مسافرخانهای جایی برویم و خودمان را از شر آن خوابگاه بیکیفیت خلاص کنیم. هر ایستگاهی که به مصلای نماز میرسید شلوغتر بود، روز تعطیل بود و فرصتی مناسب که دوستداران کتاب از نمایشگاه بازدید کنند.
ورودی مصلا صف طویلی بود و ونهایی که به صورت رایگان بازدیدکننده
سلام
خو همیشه ک نباید بگم یاد داشت چندمه تاریخ داره دیگه هروخ خاسم بخونم میفهمم دیگه اول از همه از اون روزی بگم ک با بچها رفتیم بیرون صبونه بخوریم و خیلی خوش گذشت الان بخام ب صورت مرور بگم میشه اول از همه منو الهه تو مترو بد شبنم دنبال خروجی بد زنگ ب ساجده هنو نیومده خاب ساجده پیاده روی تاکسی گرفتن ک مرتیکه بیشور ده تومن گرف ما ک راضی نبودیم بد پارک ملت بد دنبال جا بودن بد تنها گذاشتن الهه بد متوجه شدن نداشتن نان بد خبر ب ساجده ک اون بگیر بد با ش
یکی از اساتید اطفالمون میگفت بچههایی که شب به دنیا میان سیکل خواب و بیداریشون معمولا بهم میخوره.
مامان تعریف میکنه که واسه تولد من، از همون سرشب دردش میگیره و میره بیمارستان و دوتایی مبارزه و تلاش رو شروع میکنیم. در نهایت من ۶_۷ صبح به دنیا میام. از وقتی یادم میاد همیشهی خدا شبا دیرتر از همهی موجودات اطرافم میخوابیدم. گاهی حتی شب(های) قبلم نخوابیدم و خوابمم میاد ولی باز دلم نمیخواد بخوابم! سمانه میگفت تو لذت سحر بیدار شدن رو
از تلاش برای برگرداندن دختر دست برداشته بود.
او فقط وقتی خودش میخواست، بر میگشت؛ در رؤیاها و خوابها و آشناپنداریهای درهمشکسته.
مثلاً وقتی پسر بهسمت محل کارش رانندگی میکرد، یکهو چشمش میافتاد به دختری با موهای قرمز که کنار خیابان ایستاده. برای لحظهای نفسگیر، میتوانست قسم بخورد که خودِ خودش است.
بعد متوجه میشد که موهای این دختر بیشتر طلاییست تا قرمز. و سیگاری روشن کرده. و تازه تیشرت سکسپیستو۱ را هم پوشیده.
النور
خدمت دانشجویان محترم مؤسسه آموزش عالی فردوس
ضمن خداقوت به زحمات یک ترم کلیه شما دانشجویان عزیز در مطالعه و تحقیق دانشگاهی، اسامی دانشجویانی که نمره نهایی آنها در دروس ترم 961 بین 17 تا 20 بوده است را به شرح زیر اعلام داشته و از خداوند یکتا آرزوی موفقیت های بعدی را برای ایشان خواهانم.
هنر و تمدن اسلامی (ایران) روز پنج شنبه ساعت 14-12 تعداد دانشجو (29):
نسرین ارجمند (17) نگار الماسی (20) عالیه دوستعلی زاده (17) الهه رنجبر (18.25) هانیه علیزاده (20) زهرا کاسب (20)
اینروزا از هرچیزی که بخاطرش ایستادم متنفرم. از دوره و هر مدالی که ممکنه بگیرم متنفرم. جلوی آینه وایمیسم و خودمو نگاه میکنم و میپرسم ارزششو داشتی؟ تو خونه فریادا میره تا آسمون و من زیر پتو میلرزم که بخاطر اینا این بلا رو سر زندگیم آوردم؟
پاهام جون راه رفتن نداره. دویستکیلو وزنه رو سینمه. همه زندگیم میلرزه. دنیا به گریهی بزرگِ بیفایدهست. چون که همهش بیفایدهست. دیگه راهی واسه درست شدنِ هیچی وجود نداره.
روزی هزاربار آرزو می
خلاصه نکات مربوط به مبحث دانش فنی پایه دهم شبکه و نرمافزار رایانه صفحههای 80 تا 90 - منطبق با مباحث آزمون 30 فروردین
تهیه کننده: سمانه زادعباس
فایل های ضمیمه
دانش فنی پایه
منبع: قلم چی
هنرستانی
خلاصه نکات مربوط به مبحث دانش فنی پایه دهم شبکه و نرمافزار رایانه صفحههای 91 تا 99 - منطبق با مباحث آزمون 30 فروردین
تهیه کننده: سمانه زادعباس
فایل های ضمیمه
دانش فنی پایه
منبع: قلم چی
هنرستانی
خلاصه نکات مربوط به مبحث تولید محتوای الکترونیک دهم شبکه و نرمافزار رایانه صفحههای 165 تا 178 - منطبق با مباحث آزمون 30 فروردین
تهیه کننده: سمانه زادعباس
فایل های ضمیمه
تولید محتوای الکترونیک
منبع: قلم چی
هنرستانی
تولد
حضرت امام جواد علیه السلام در شهر مدینه و در سال 195 هجرى قمرى در نوزدهم ماه مبارک رمضان دیده به جهان گشود. پدر آن حضرت امام على بن موسى الرضا، و مادرش خانمى بود به نام سبیکه، از اهالى نوبه که یکى از مناطق آفریقاست، و بعضى نیز گفته اند که نام مادر آن حضرت خیزران بود، و بعضى گفته اند که مادر آن بزرگوار از طائفه ماریه قبطیّه همسر رسول خدا و مادر ابراهیم فرزند رسول الله بوده است.
اسماء و القاب امام جواد علیه السلام
اسم آن حضرت، محمد
آموزشگاه هنرهای تجسمی کنته در شریعتی
مشاهده تلفن تماس و آدرس آموزشگاه
آموزشگاه هنرهای تجسمی کنته در شریعتی
آموزشگاه
هنرهای تجسمی کنته در شریعتی محدوده ظفر یکی از بهترین آموزشگاه های
هنرهای تجسمی در شمال تهران میباشد که با دورههای تخصصی آموزش طراحی،
نقاشی، تصویرسازی، عکاسی، مجسمه سازی، دکوراسیون داخلى، اسکیس و راندو،
پرسپکتیو تخصصى همراه با مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خدمت هنرجویان مشتاق میباشد.
هنرهای
تجسمی مجم
#بگو_سیب
#دل_نوشت_ناب
#پارت_بیستوپنج
سری ت داد و با زمزمه ی به سلامت بدرقم کرد.ک.رو به سمانه لبخندی زدم و ازش بابت چای تشکر کردم و با سرعت از آموزشگاه خارج شدم.کمی دیر شده بود و محال بود قبل تاریک شدن هوا برسم خونه، راهم وبه سمت ایستگاه بی آرتی
کج کردم و با نشتن روی صندلی های ایستگاه، منتظر اتوبوس کمی به اطرافم دقیق شدم.
نمی دونم چرا، ولی حس می کردم کسی داره تعقیبم می کنه.یه حسی مثل حضور یه سایه قدم به قدمم، چشمام اطرافم و کاوید و با ندیدن چ
زخمی قسمت سوم
جمع یکی یکی خودشان را معرفی کردند.
تا نوبت به سمانه رسید.عباس خوب گوش می داد و می نوشت. این کارها برای همه عجیب بود. چه نوشتی دارد مگر این حرف ها.
عباس_ خوب جالب بود بلاخره هر کسی یه جوریه دیگه. اما من. بگم براتون یا می خواید برگردیم.
جمع یک نگاهی به هم انداختند و : بگو مشتاقیم
_ برمیگرده به حدود 6 سال پیش. یعنی اول اول داستان. من یه پسر شر خلاف بودم. تک محل. از اونایی که هرجا بره شر و شورم با خودش می بره. از پول و مال چیزی کم نداشتم. از دخ
درباره این سایت