کارگردان: کامبوزیا پرتوی
اوایل جنگه؛ عراقیا حمله می کنند و یکی از شهرک های ایرانی مرزنشین رو اشغال می کنن. بسیاری می تونن از شهر خارج بشن و بسیاری هم کشته می شن. حالا علاوه بر تعداد اندکی که دارن دفاع می کنن یه دختر 8،9 ساله هم تو شهر باقی مونده و همینطور که در شهر سرگردونه، یه بچه شیرخواره رو پیدا می کنه و .
یک روایت متفاوت از شروع جنگ تحمیلی. بسیار بسیار فیلم جذابیه و روایت جذابی هم داره. نکته دیگه اینکه بازیگرای کوچولوش خی
مستند ارثیه پدری» روایتی متفاوت از زندگی محمدرضا شاه پهلوی در گذر زمان است. داستان فیلم از تاجگذاری او در سال 1346 آغاز شده و تا زمان مرگ او در مصر در سال 1359 ادامه دارد.
مستند در 15 سکانس روایت شده است که هر کدام از آن بیانگر اتفاقی مهم در زمان محمدرضا پهلوی است. هر سکانس از این فیلم به نام یکی از فیلمهای زمان شاه نامگذاری شده است و عنوان آن متناسب با موضوع آن سکانس است. این موضوع به جذاب شدن این مستند آرشیوی کمک شایانی کرده است.
پخش از شبکه مستن
سکانس اول: روی بنر بزرگی نوشته شده کباب سیخی 4000 تومان!
سکانس دوم: مغازه پلمپ شده! یخچال ها که از پشت شیشه مغازه دیده می شن، خالی هستند و فقط برگه پلمپ روی در مغازه است. مردمی که از جلو مغازه رد میشن شروع می کنن فحش دادن که خدا لعنتت کنه گوشت خر میدادی به خورد ملت.
سکانس سوم: روز قبل از سکانس دوم، آشپز که پسر جوون 25 ساله ایه، بعد از اینکه حلیم اول صبح رو می فروشه، میره نونوایی و سفارش سنگک ناهار رو میده. برمی گرده مغازه و برنج رو خیس می کنه، کباب ها
چند ساعت به عید مانده، راضیه دلش از آن ماهی تپلی هایی می خواهد که بیرون می فروشند و گوشش به حرفهای مادر که اصرار می کند آن ماهی ها هم از همین ماهی های داخل حوض هست، بدهکار نیست!!!
فیلم قشنگی بود و بازی ها مثل همه این فیلمایی که این چند روزه دیدم عالی. فقط همینو بگم که این فیلم کلی جایزه برده ؛ این دختر کوچولو هم به خاطر این فیلم، جایزه بهترین بازیگر کودک جشنواره فجرو برده و چقدر هم بازیش معرکه بود. اون بغضاش و اون چپ چپ نگاه کردناش دل ما را برد.
ی
چون بعد از سکانس اخر باید می ایستادم و یک سر تشویق میکردم. نه برای بهرام توکلی و نه برای یک بار دیگر تماشای مفهوم نکبت بار جنگ، بلکه برای تجلی واژه مقاومت. باید می ایستادم و با چشم های اشکی ، دست میزدم برای همه آن هایی که در تنگه ترسیده بودند ولی ایستاده بودند و درست همان لحظه که بعد از سکانس اخر روی پرده مینویسد که " 5رروز بعد قطعنامه امضا شد و اخبار این ایستادگی در میان اخبار پذیرش قطعنامه گم شد." همان لحظه باید سرم را پایین می انداختم و این درس
سکانس اول: دخترک شاید نمیداند و بدحجابی میکند تو که میدانی نگاه نکن
سکانس دوم: پسرک شاید نمیداند و نگاه میکند تو که میدانی خودت را بپوشان
پ.ن:
دخترجان! گناه تو نگاه پسر را به دنبال دارد
پسرجان! نگاه تو ترویج میدهد این بی حجابی را.
کل اولئک کان عنه مسئولا»
#روز_عفاف_و_حجاب
یک برونگرا وقتی فیلم می بیند چه میکند؟! احتمالا به دنبال یک شنوندهی خوب میگردد که بنشیند و برایش از اول تا آخر فیلم را تعریف کند و خودش را تخلیه کند! حداقل برای من که اینگونه پیش میرود! و چقدر خوب که امروز یکی از همان شنوندههای خوب را به تور انداختم و برایش از اول تا آخر فیلم را با هیجان خاص خودم توضیح دادم! سکانس های مهم را برایش پخش میکردم و تعریف میکردم که چه شده و چرا اینطور شده! حالا کمی حالم بهتر است و کمی بیشتر منطقی شده ام!
شوالیهی ت
فیالواقع میدانی دنبالِ چی هستم؟ میگویم بیا از زندگیمان فیلم بسازیم. یعنی تصور کن! مونتور - مثلا تدوینگر- بیاید، ما هم یک میلیون میلیون میلیون ده ساعت حلقه فیلم بهش بدهیم، بگوییم جناب! لطف بفرمایید از زندگیِ من یک فیلمی تهیه ببینید، میخواهیم نشان عالمش بدهیم. تویِ سینماها به تماشا. از سه چار ساعت بیشتر نشود.
یحتمل فیلم زندگیِ من میشود از این آوانگارد و سینمای هنری و تجربی. نه که آدم اهل هنری باشم. نه. از بس واقعیت و خیال و رویا در
دوستان عزیز دوست دارید تو چه زمینه براتون مست بذاریم
۱) معرفی سریال کره ای ( نام ببرید )
۲) گالری بازیگران خانم( نام ببرید )
۳) گاری بازیگران مرد ( نام ببرید )
۴) بیوگرافی بتزیگران ( اگر مد نظر دارید نام ببرید )
۵) میکس و سکانس های برتر
۶) دیالوگ های مانگار
۷) جشنواره های و نظر سنجی ها
۸) پسترو عکس های کی پاپ ها و اعضا
۹) سری تصاویر + توضیحات گوتاه ( نقد تصویری )
خداوند متعال در آیات الهی شخصیتهای مثبت و منفی زیادی را معرفی کرده است و برای اینکه شناخت کامل و جامعی نسبت به این شخصیتها پیدا کنیم خداوند متعال در جای جای قرآن سخنرانیهایی را از آنها بیان کرده است که ما با توجه به حرفها و سخنانشان بتوانیم شخصیت آنها را بهتر بشناسیم چرا که فرمود : (تا مرد سخن نکفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد )
ادامه مطلب
بسم الله
حلوا شیرینی صاحبان عزاست به اهل قبور
این تنها شیرینی ضیافت مرگ عطر و طعمش دعاست .
این حرمتی هست که زنده ها به مرده هاشون میزارن و اجرش هم نزول صلوات و حمد و قل هو اللهِ.(دیالوگ ماندگار فیلم مادر علی حاتمی تو سکانس های پایانی)
هر وقت شروع میکنم به پخت یاد این دیالوگ میافتم و اینکه برا کیا دلم میخواد اینهفته شیرینی بفرستم .
اونموقع است که تسبیح و میگیرم دستم و شروع میکنم به هم زدن آرد و میخونم و میخونم و میخونم و .
چقدر حس آرامش خوبی تو پ
سلام
ساعت 4 صبح بیدار شدم داشتم یه خواب میدیدم. گفتم بزار این دفعه تو یه ویس بگم چی داشتم میدیدم بعدا بررسی اش کنم. شاید باورتون نشه ولی 10 دقیقه حرف زدم و با این که این همه حرف زدم ارتباط بین سکانس های مختلف که توضیح دادم رو اصلا یادم نمیاد. خودم فکر میکردم خیلی چیز روتینی تو خواب دیدم که یه دیقه میگم تموم میشه.
البته با هدف lucid dream خوابیدم شب و قبلش یکم تمریناتش رو کردم. ولی انتظارم انقدر نبود!
دو مرحله خواب تو هم بود که تو مرحله دوم لوسید شدم ک
به یاد ایام قدیم چکمه را دانلود کردیم و به تماشایش نشستیم. فکر نمی کردم که این فیلم یک اثر اقتباسی از داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی باشد!
خیلی از سکانس ها و حتی آخر داستان یادم نبود اما می دانستم در بچگی تماشایش کرده ایم و می دانم احتمالا خیلی از دهه شصتی ها و هفتادی ها دیدنش ولی اگر جزو آن کسانی هستید که هنوز ندیدیدش، حتما در اولین فرصت بشینید پای این فیلم زیبا.
+ داستانش هم درباره دختربچه ایه که ش زندگی می کنه و مادر تو
رضا تجربهی تماشا کردن و صبوری است، تجربهی هیچ کار بزرگی نکردن و اصلا نخواستن عمل کردن، تجربهی یک سفر درونی و عقبرونده. فیلم روایتی است از مردان و ن امروز که در بندهای عشق و روابط و جداییها و پیوستگیها دستوپای بیهوده نمیزنند. یک درام عاشقانه که بیشتاب، بدون هدفها و خواستهها و کنش واکنشهای بزرگ و جدی؛ چون امر جدی اینجا چیزیست پیرامون یک مکاشفه در گذشته و پیشروی به سوی اکنون، بدون در نظر گرفتن آینده.
در همان سکانس آغا
داشتم یه فیلم از دوران دفاع مقدس میدیدم،.
سید جواد هاشمی یه نقش داشت به اسم اسماعیل
توی سکانس های آخر حاجی که جهانبخش سلطانی بود میخواست یه هلیکوپتر عراقی رو بزنه که دست و پاش تیر میخوره.
اونوقت اسماعیل می ایسته پشت حاجی که نخوره زمین و بتونه با یه دست هلیکوپتر رو بزنه
وقتی حاجی شروع به تیراندازی میکنه ،هلیکوپتر هم شلیک میکنه وسط آب.
بعد از تیراندازی حاجی ،هلیکوپتر تعادلش رو از دست میده و یکم جلوتر منفجر میشه.
و اسماعیل و حاجی لبخن
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست میدارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود
و برای خاطر نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم، دوست میدارم
پل الوار
سکانس مدار صفر درجه- شهاب حسینی
ومی ندارد که طرفدار پر و پا قرص تنیس باشید. راجر فدرر و رافائل نادال اسطوره های تکرار نشدنی تاریخ ورزش جهان هستند. و حالا در همین دقایق در عین ناباوری و در برابر چشمهای حیرت زده کارشناسان و تنیس دوستان در فینال رقابت های گرند اسلم استرالیا روبروی هم ایستاده اند. در مثل مناقشه نیست اما تصور کنید پله و مارادونا دارند روبروی هم بازی می کنند. تصور کنید رابرت دنیرو و ال پاچینو در یک سکانس کنار هم نقش بیافرینند. تصور کنید محمد علی کلی و جو فریزر ی
درباره دکتر استرنجلاو یا همان چگونه یادگرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم صحبت زیاد شده. خودم هم از طرفداران پرپا قرصش هستم هرچند میدانم اشکالاتی در تدوین اللخصوص تدوین های انتهایی داشته. از طرفی فیلم برای دهه شصته و نمیشه ازش انتظار یه تدوین میلی سکندی کامپیوتری داشت تنها کاری که تونستن انجام بدن تدوین فریم به فریمش بوده که بعضی جاها مثل لحظه باز شدن درهای بمب اتم هواپیما خیلی بد در اومده.
اما صحبتم اینجا و در این پست حول محور خود
هر وقت بارون با شدت میباره من یاد "لوتینِت دَن" می افتم که ترجمش به فارسی میشه سرجوخه دَن، لوتینت دن یه کاراکتر تو سینمایی "فارست گامپ" ـه که تو یکی از سکانس ها وقتی بارون با شدت می باره حرفایی می زنه که خیلی جالبه و اینکه فیلم فارست گامپ خیلی خوبه من سه بار دیدمش و فکر کنم اگه همینطور ادامه بدم تا آخر عمرم بتونم سه بار دیگه هم ببینمش :)
روز های زندگیم روی غلتک افتادن و بدون اینکه بخام فکر کنم چطور بگذرونمش دارن می گذرن!
_خوشم می آد؟
آره، یه طورای
Sing: خیلی شیرین بود. کوالایی که نزدیکه سالن نمایشش رو از دست بده. ترتیب یک مسابقه آواز خوانی رو می ده اما همه چیز اون جور که اون انتظارش رو داره پیش نمیره. من عاشق اون سکانسیم که خانوم خوکه می ره فروشگاه :) و یکی از سکانس های مورد علاقه دیگه ام اون کاریه که کوالا انجام می ده و دوستِ گوسفندش بهش کمک می کنه :)
Monster Family: جالب بود. درباره یه خونواده چهار نفره که با هم ارتباط خوبی ندارن! یه جور طلاق عاطفی بین اعضای خونواده اتفاق افتاده بود. پدر خانواده خی
برای دانلود فیلم ترانه ای عاشقانه برایم بخوان با لینک مستقیم همین الان
کلیک کرده و از دیدن این فیلم زیبا نهایت استفاده را ببرید
ترانه ای عاشقانه فیلمی جذاب است
و سکانس های جذابی دارد
در این فیلم نوع برخورد بازیگران با یکدیگر متفاوت است
متفاوت از این جهت که زیر بار زور نروند
و نسبت به هم بی تفاوت نباشند
فیلم زیبای یک ترانه ی عاشقانه حسی متفاوت را القا میکند
و به مخاطب وانمود می کند که نباید دشوار فکر کنیم
بگذریم
این فیلم در ترکیه ساخته می شو
کیسه برنج حتی از چکمه هم می تواند جذاب تر باشد با سکانس هایی واقعا به یاد ماندنی. دارم جلوی خودم را می گیرم که عکس جالب توجهی به این پست سنجاق نکنم که حکم اسپویل را داشته باشد ؛) انقدر که این فسقلی های بامزه به جای نقش بازی کردن، توی فیلم زندگی می کنند، آدم لذت می برد.
داستان فیلم هم از این قرار است که پیرزنی به نام معصومه خانم در حالی که نای چندانی هم برای راه رفتن ندارد، تصمیم می گیرد خودش برای تهیه برنج کوپنی راهی شود و در راه دخترکوچولوی همس
برگمان بیشتر از اون که بخواد در جای یک رئالیسم داستان خشن مواجهه با با مرگ رو روایت کنه در جایگاه یک رویا پرداز با این مسئله روبرو میشه.
توت فرنگی وحشی از معدود کارهایی هست که نمیتونم بگم خوبه یا بد چون بیشتر از سواد منه و کاملا فرمالیستی باید بهش نگاه کرد اما اگه بخوام اثر رو با هیچ چیز دیگه ای تو دنیا مقایسه نکنم فیلم در زدن حرف خودش برای مخاطب عام مشکل داره.
به عنوان یک بیننده انتظار دارم تمام ابعاد شخصیت اصلی -پرفسور- برام قابل فهم باشه که ن
متن زیر در خصوص یه سکانس زیبا از فیلم Good Will Hunting هست اگه دوست ندارید spoil بشه نخونید.
Sean از اولین روزی که همسرش رو دیده میگه، روزی که یه مسابقه بزرگ بیسبال بوده و برای تهیه بلیطش با دوستاش یه روز توی خیابونها خوابیده بوده. از هیجان بازی و اتفاقات کمنظیرش میگه جوری تعریف میکنه انگار خودش یکی از بازیکنها بوده ولی بعد یه دفعه بنگ، به Will میگه که در اون لحظات توی استادیوم نبوده و با دختر مورد علاقش توی بار نشسته بوده.
Will باورش نمیشه که فق
تا هفته پیش از سهراب شهید ثالث فیلمی ندیده بودم. یک بار تلویزیون طبیعت بی جانش را نشان داده بود. 15 دقیقه ای از فیلم را دیده بودم. کند بود و رهایش کرده بودم. هفته ی پیش توی دانشگاه تهران فیلم "در غربت"ش را نمایش دادیم. در غربت یک فیلم مهاجرتی بود: حضور مهاجران ترک در آلمان سال های دور. به بهانه ی موضوع مهاجرت نشستیم به تماشای فیلم.
فیلم کندی بود. شرط می بندم اگر قرار بود تنهایی بنشینیم به تماشای فیلم خسته می شدیم. وسطش یا رها می کردیم یا می زدیم جلو
آدم ها برای زندگیشان تصمیم های قشنگی میگیرند! اما مسیر از ایده به فعل رسیدن آنقدر طولانیست که ده بار در این مسیر میزایید، بیست بار میچایید، سی بار میرینید. آری، دقیقن ! برای بار سیام ریدهام. . و نمیدانم چرا خسته نمیشوم؟ چرا رویم کم نمیشود؟ چرا کسی نیست گوشم را بپیچاند؟ چرا سرم نمیشکند با این همه سنگ؟ چرا یکی نیست دستم را محکم بگیرد و بگوید هییییس، آرام باش، بنشین، رسیدی. . دارم میجنگم، به جان خواهر مادرم هر سکانس و هر
انقدر ساده بود که یک لحظه همه جمع از دیدنش جا خوردند، انگار همه داشتند در ذهنشان دو دوتا چهار تا می کردند که این واقعا اصغر فرهادی ست!؟ مردی با قدی متوسط رو به کوتاه با لباس هایی به ساده ترین شکل ممکن با آرامشی عجیب در صورت که لبخند می زد. ده ثانیه ای این سکوت برقرار بود که من شروع کردم به دست زدن و بقیه هم فهمیدند که باید دست بزنند و دست زدند و همه به بهانه ی سلفی گرفتن به طرفش حمله کردن. من نرفتم، چرا؟ به هر حال دلایل خودم را دارم.
***
برای نوشتن
بسم الله
The Truman show
1998
من صحنهای از یک فیلم کمدی با بازیِ جیم کری در ذهنم بود و فکر میکردم این فیلم، همان فیلم است. شروع شد. میگفتم احتمالا اتفاق ویژهای میافتد و او واردِ ماجرایی طنزآمیز میشود. دقایق میگذشتند. و من با حالت پوکرفیس به دیدنِ فیلم ادامه دادم چون هر چه منتظر بودم فیلم کمدی شود و همان سکانسهایی را که قبلا دیدم، ببینم بیفایده بود. فیلم به یک سومِ پایانیِ خودش رسید. فهمیدم. بالاخره فهمیدم که من هم مثل ترومن در اشتباه بزر
کارگردان : رامتین لوافیبازیگران : امیر جدیدی ، پریناز ایزدیار ، ماهور الوند ، صابر ابر ، همایون ارشادیتدوین : هایده صفییاریسال ساخت : ۱۳۹۵
نقد دبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر بر فیلم سینمایی هتتریک (ماجرای تصادف چهار دوست در تریلر روانشناسانه رامتین لوافی) نمره ۷۰ در سایت metacritic
"پرداختن به زندگیهای پوچ طبقه متوسط موضوع محبوب فیلمهای ایرانی محسوب میشود و جمع شدن شخصیتها در کنار هم آغازگر فوران احساسات در کنار چالشهای اخل
بسم الله
همشهری داستان ویژهی جام جهانی را برداشتم. ورقی زدم. یادم است که قبلا چند برگی از آن خوانده بودم. دوباره خواندم. همان روایت اول را. راستش اینکه عاشق فوتبال باشی هیچ ربطی به جنسیت ندارد. من میتوانم یک کتاب از خاطرههای قشنگم از فوتبال دیدنم بنویسم. میتوانم یک سریالِ فوتبالی بسازم. و حتی رادیو شبی ویژهی سر و کله زدنهای موقعِ تماشایِ فوتبال به گوش همهی مردمِ جهان برسانم. بعضی سکانسهای زندگی را نمیشود با هیچ کلمهای توضیح
- سکانس اول داستان برمیگرده به
روزها قبلتر. مشغول صحبت با م. و پرسش از حال همدیگه بودیم که بین خوببودن و
خوشحالبودن تمایز قائل شدیم. امروز وقتی از یک نفر پرسیدم "خوبی؟" و
جوابش این بود که "آره، خندونام." یادم بهش افتاد.
ساعت بدنم رو با شروعشدن دانشکاه باید تغییر بدم، ولی دیشب
رو خوابم نمیبرد و دیگه مثل قدیم توی تخت بیهدف غلت نمیزنم و سعی میکنم در
عوض کار مفیدی انجام بدم. چای-نسکافه درست کردم و رفتم توی کتابخونه تا ک
داشتم یه قسمت دیگه از Girls رو می دیدم و سعی می کردم یه عالمه احساس مخنلف رو process کنم و هی با خودم حرف می زدم و تجریه تحلیل می کردم. بعد از یه مدت خیلی طولانی بالاخره یه سریال نه چندان مشهور تونسته انقدر منو درگیر کنه.با خودم گفتم حیف الآن هیچ کس نیست که این سریالو دیده باشه تا بتونم باهاش حرف بزنم، تا بتونم نصف شب وقتی یه سکانس هیجان زدم می کنه یا یه دیالوگ عمیق می شنوم دکمه ی پاوس رو بزنم و سریع بهش تکست بدم و راجع به احساسم حرف بزنم.و بعد با خودم گ
یادمه کلاس پنجم که بودم مدرسمون یک کلاسی میخواست برگزار کنه که اسمش کلاس رباتیک بود . نمیدونم چرا ولی اون موقع عاشق این بودم که یک چیزی درست کنم و کلی کیف کنم :)
همه چی خوب بود و من هم با کلی ذوق و شوق برای خانوادم این موضوع رو بیان میکردم و از علاقه ام برای شرکت در این کلاس براشون میگفتم . مدرسه هم خیلی از خونمون دور نبود و میتونستم از اونجا پیاده بیام خونه .
میخواستیم بریم بیرون . اون روز ، اولین روز شروع کلاسها بود. اولش پرسیدم : میریم اون کلاس
دومین ساختهی نیما جاویدی یک درام پلیسی-معمایی است که حول محور جستوجو و شناخت یک زندانی فراری میگردد. آنچه سرخپوست را از دیگر آثار چند سال اخیر جدا میکند، فیلمنامهی دقیق آن است. یک فیلمنامهی سه پردهای که نقاطش مرتب چیده شده و جایی را برای به حاشیه رفتن و از ریتم افتادن، باقی نمیگذارد.
جاویدی با بهرهگیری از یک موقعیت مکانی متفاوت از فضاهای متعارف و متداول فیلمهای این سالها، فضا و داستانی را میآفریند که بیشباهت و بی
دو سال از بهترین روزهای زندگی من تو مکانی گذشت که اسمش برای خیلی ها ترسناکه و قدم گذاشتن توش ترسناک تر
جایی که خیلی ها بدیمن میدونن و یه بار که از سرویس جا موندم و با اسنپ رفتم،وقتی واردش شدیم و راننده اسنپ تازه فهمید کجا اومده سرم فریاد کشید که اگر میدونستم میخوای بیای اینجا نمیومدم و اینجا نحسه و .
جایی که اکثر کسایی که قتل های فجیع و عجیب انجام میدن اول ارجاع داده میشن اونجا و بعد وارد زندان میشن ، همونایی که تو رومه ها اسمشون و خوندین و
آدما بنا به گذشته شون,آینده رو رقم میزنن.
اگه کسی تو خونه ای زندگی کرده که اختلالات شخصیتی وجود داشته,یا خودش اون اختلالاتو میگیره یا در آینده بدنبال همسر,کسی رو جذب میکنه که اون ویژگی ها رو داشته باشه.
یه جورایی به عنوان همیار و دلسوز و دستگیرنده اینجور شخصیتها تربیت شده و شکل گرفته. حالا دیگه نمیتونه دنبال زندگی و آدم عادی باشه. تو این سکانس مولی دقیقا به این موضوع اشاره میکنه که پدرش شبیه شرلوک بوده.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل ه
اهنگ جدید محمد نیکو بنام sleepless بی خوابی
بیخوابی محمد نیکو بزودی
از آزاد رکورد
دنبال حروف و قافیه هام
شروع شده بگو کی پا به پام
میاد و میزنه سه تا دو کام
میتونی برسی به مافیام
میگردن دنبالم آخر هفته کجام
سفارشی حال میدم به دو تا شوشام
جنگ نرم و گوشت گرم و فکر هواس
جنگ نر
دیروز دقیقا بلافاصله بعد از امتحان جنین شناسی ، خیلی بی برنامه تصمیمگرفتیم که برویم سینما ! قبل از هرچیز بگویم که اگر خانه ی خودمان باشد وبساط لپ تاپ یا ال سی دی جور باشد هزار بار ترجیح میدهم تنهایی بنشینم و راحت و با ارامش فیلم رو با هر سرعتی که خودم دوست دارم ببینم اما سینما دقیقا یک محیطیست خلاف چیزی که من دوست دارم. تنها مزیت سینما برای من صفحه ی بزرگش و تماشای فیلم درحال اکرانه ! با همهی این ها نمی شود نقد را ول کرد و نسیه را چسبید !
با شنیدن پیشنهادش یکه خوردم.
ـ تصویر این فیلم را تو بگیر.
ـ من که تصویربردار نیستم.
ـ من قبولت دارم.
ـ نمیتونم مسئولیتش را قبول کنم. حالا مستند بود یه چیزی.
تصویربرداری فیلم داستانی؟ نه.
ـ مسئولیتش با من.
هیچ وقت نفهمیدم چی توی ذهن سعید مترصد می گذشت که این
پیشنهاد را به من که مدیرتولید اون فیلم کوتاه بودم، داد. اما من توی رودربایستی
قبولش کردم. البته یه خارخار پنهانی هم داشتم که فرصت خوبی برای تجربه است.
جنگل گیسوم، خارجی، روز
پل
به نام خدا
ریحانه هستم. قبولی خرداد 98 دیپلم ریاضی با معدل قابل قبول احتمالا زیر 18 و ارزو به دل مانده از دو چیز : نمره 20 فیزیک و افتادن درسی در نوبت دوم.
اصل مطلب این است که من در مدرسه زندگی میکردم. و حالا تمام شده.و چه خاکی بر سر بگیرم.
میدانم. احتمالا نود درصد شما از این پست ها این چند روز زیاد خوانده اید.مدرسه تمام شد.12 سال تمام شد. و همه در تمبان عروسی گرفته اند. در نودو نه درصد پست ها احتمالا عمه مدرسه به فحش کشیده شده است. این را هم میدانم.اصلا ب
عکاسی روایی یا Sequence Photography مجموعه عکس هایی می باشد که در آن یک المان مشترک تصویری است،;معمولا زمان و مکان مشترک در عکس های مجموعه وجود دارد و توالی این عکس ها،;ایده یا منظوری را به بیننده انتقال می دهد، گاهی کادر ثابت این المان مشترک را می سازد و گاهی لنز ثابت.;در عکاسی روایی خط روایت در بستر المان مشترک تصاویر شکل می گیرد.این روش را اولین بار در اواخر قرن ۱۹، اجرتون و مای بریج، با عکس برداری از حرکات حیوانات آغاز کردند.;این شیوه خیلی به نقاشان
خلاصه داستان فیلم(لو میره نگی نگفتی)
والتر وایت، یک معلم شیمی است که از شرایط بد اقتصادی رنج میبرد، برای تأمین هزینههای زندگیاش در کنار شغل معلمی در کارواش کار میکند و حتی باید ماشین دانش آموز خود را بشوید. یک روز پس از یک بیهوشی ناگهانی و مراجعه به بیمارستان متوجه میشود که سرطان ریه دارد و طی دو سال آینده خواهد مُرد.
والتر وایت جهت تأمین هزینههای خانوادهاش وارد تولید موراد مخدر شیشه(مت آمفتامین) میشود و با یکی از شاگردانِ قدیمِ
جزیره
زیبای کیش دارای پارک ها و شهربازی های دیدنی است. پارک ها علاوه بر فضای سبز
و آلاچیق های زیبا، امکانات تفریحی زیادی دارند که لحظات خاطره انگیزی را برای
گردشگران به ارمغان می آورند. در این مطلب پارک ها و شهربازی های این جزیره را به
شما معرفی می کنیم.
https://xn--pgboj2fl38c.net/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%A7
پارک ساحلی میرمهنا کیش
این پاراک دارای آلاچیق های زیبایی است که می
توانید با خانواده زیر آن ها بشینید و از مناظر اطراف لذت ببرید. اگر علاقه به
ماهیگ
قبل از اینکه سالِ پیش چارلی مسیر زندگیش رو انتخاب کنه، دوتا نقشه برای آیندهش داشت. پلنِ A، فیزیک بود. اما من یک نقشهی جایگزینِ دیگه هم داشتم؛ چیزِ دیگهای هم بود که - تقریبا - به اندازهی فیزیک دوستش داشتم. اگر که چارلی مجبور میشد بخاطر مخالفتها یا تواناییِ کمش یا هر چیزِ دیگهای بیخیالِ فیزیک بشه، قصد داشت که پلنِ Bش رو دنبال کنه.
پلنِ B، گرافیک کامپیوتری بود؛ یا کمی بهخصوصتر، انیمیشن. اگر که پلنِ A در رویاییترین حالتِ خودش به سِ
مرد انگلیسی: همه داستانو بلدن، ولی هیچ وقت از شنیدنش سیر نمیشن. مثل بچههای کوچیک؛ چون توی ذهنشون داستان رو به خودشون مرتبط میکنن و ما همگی عاشق این هستیم که درباره خودمون بشنویم. فکر میکنیم آدمایی که توی داستان هستن خودِ ما هستیم، ولی ما اونا نیستیم. مخصوصن آخرای داستان معلوم میشه که ما اونا نیستیم.
تصنیفِ باستر اسکراگز (۲۰۱۸)
بارزترین ویژگی شهرام عینک دودی پرسولشه که از وقتی چشماش رو عمل کرده همیشه روی چشماشه، حتا شبها؛ دکتر
X
تبلیغات
اهنگ جدید محمد نیکو
بیخوابی محمد نیکو بزودی
از آزاد رکورد
دنبال حروف و قافیه هام
شروع شده بگو کی پا به پام
میاد و میزنه سه تا دو کام
میتونی برسی به مافیام
میگردن دنبالم آخر هفته کجام
سفارشی حال میدم به دو تا شوشام
جنگ نرم و گوشت گرم و فکر هواس
جنگ نرم و میرسونه ب
X
تبلیغات
اهنگ جدید محمد نیکو بنام sleepless بی خوابی
بیخوابی محمد نیکو بزودی
از آزاد رکورد
دنبال حروف و قافیه هام
شروع شده بگو کی پا به پام
میاد و میزنه سه تا دو کام
میتونی برسی به مافیام
میگردن دنبالم آخر هفته کجام
سفارشی حال میدم به دو تا شوشام
جنگ نرم و گوشت گرم و فکر هواس
ان وقت ها که دبستانی بودم ، مدرسه یک کمد پر از جایزه میگذاشت دم دفتر و بعد به معلم هایمان چیزی شبیه دسته چک (غیر واقعی ) می داد . معلم ها در طی سال به هر کس که میخواستند به دلایل مختلف چک می دادند . برای نمره ی بیست، برای پیشرفت در نمره ، برای شاگردل اولی ، برای نماز جماعت ، اشتباه نکنید ! گرفتن چک ها اسان نبود . دقیق یادم هست به خاطر یک تشدید نگذاشتن در برگه ی املایم یک چک از دستم پرید .
تازه بماند که چندبار دفتر املایم را یادم رفت تا با خودم ببرم
درباره این سایت